چگونه یک بچه یتیم تاجرالتجار میشود؟
تاریخ انتشار: ۳ بهمن ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۹۱۶۰۳۹
در گزارش پیش رو میخواهیم داستان خواندنی چگونگی ساختن یک مسجد قدیمی و نامآشنا در محله شوش تهران را روایت کنیم؛ مسجدی که قهرمان واقعی آن بچه یتیمی است که با تلاش و پشتکار زیاد به تاجری بزرگ تبدیل میشود و بهجز ساختن مسجد در این محل، کارهای جالب دیگری هم میکند.
به گزارش همشهری آنلاین، داخل متروی شوش روی تابلویی نوشته شده: مسجد فرازنده، ۱۰۰ متر جلوتر.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
نمازگزاران بیشتر کسبه و رانندههای تاکسی و کامیون هستند و خانمها هم از خانههای دور و اطراف میآیند. عاقلهمردی سر قبر مرحوم حاجی فرازنده حمد و سوره میخواند و جوانی کیف و کوله به دوش به وضو خانه میرود و با آستینهای بالا زده بیرون میآید. عاقلهمرد راننده کامیون است و برای تخلیه بار آمده: «حیف است خانم که مسجدی با این عظمت که نمونهاش توی تهران کم پیدا میشه، اینقدر گمنام و مهجور باشه؟» به ذهنم میسپارم که این سوال را حتما از متولی مسجد بپرسم.
شرط و شروط مرحوم پدرحاج حسن فرازنده که متولی و پیشنماز این مسجد است با اشاره به اینکه مرحوم پدرش خیلی علاقهمند بود در این مسجد مسائل دینی درست آموزش داده شود، میگوید: «مسجد هنوز هم طبق منش و تفکر مرحوم پدرم اداره میشود، از جمله اینکه اگر در این مسجد مراسم ختمی برگزار شود، از صاحب عزا پول نمیگیرند. مرحوم پدرم معتقد بود دلیلی ندارد از کسی که کس و کارش مرده پول بگیریم. از سوی دیگر، نگهداری مسجد مخارج بالایی دارد، اما خود حاجی در ساخت مسجد از احدی کمک نگرفت و تنها کمکی که زمان ساخت مسجد قبول کردند مهریه همسرش بود، اما در حال حاضر اگر شخص متدینی باشد که پول حلالی را بدون قصد تظاهر و فقط برای رضای خدا بابت کمک به مسجد بدهد، من، بهعنوان تولیت مسجد، قبول میکنم وگرنه از هیچ نهاد و هیچ ارگان دولتی و غیردولتی کمک نمیگیریم.»
تامین شیشه در و پنجره مساجد جدیداما داستان ساختن مسجد را بشنوید از زبان حاج حسن که شنیدنی است: مرحوم حاج «محمود فرازنده»، کودک یتیمی که با لیاقت و زرنگی خودش میشود تاجر مشهور و صاحبنام تهران در تجارت شیشه، قبل از ساخته شدن هر مسجدی در تهران تامین شیشههای در و پنجرههایش را قبول میکرد. او بعدها همین زمین مسجد را میخرد برای انبار کالا. آن سالها شوش آب لولهکشی نداشت و برای همین حاجی چاه عمیقی میزند و دارودرختی میکارد. مردم دور و اطراف هم میآمدند سر چاه، رخت و لباس میشستند. مدتی میگذرد و حاجی به فکر ساخت مسجد میافتد و این ملک را میگذارد برای ساخت مسجد.
خانه حاجی فرازنده در میدان خراسان در خیابان لرزاده بوده و اینطوری با استاد «حسین لرزاده»، معمار مشهور، آشنایی و رفاقت پیدا میکند. یک روز حاجی به لرزاده میگوید: «من بهترین جا و گل ملکم را برای مسجد در نظر گرفتهام. میخواهم که یک مسجد درجه یک بسازی اینجا.» لرزاده میگوید: «مردم خانه را میسازند نهایت برای ۱۰۰ سال و مسجد را میسازند برای ۱۰۰۰ سال، هرچه داری خرج کن باقیاش را مردم میسازند.» خلاصه لرزاده نقشه را میدهد و میگوید: «نقشه مسجد اعظم قم را من دادم، اما گنبد را من خط نکشیدم. همین کار را میکنم و روی گنبدش هم خودم نظارت میکنم.» به این ترتیب سنگ بنای مسجد گذاشته میشود. حاجی در زمان ساخت مسجد «تاجرالتجار» لقب داشت و وضعش خیلی خوب بود، با این حال بارها پیش میآمد که خودش لباس ساده میپوشید و بیل به دست به کارگرها کمک میکرد یا خودش غذا میپخت و همسفره کارگرها میشد.
حاجی فرازنده، سال ۱۳۵۹، تجارت را کنار میگذارد و تمام سرمایهاش را میگذارد برای قرضالحسنه و تهیه جهیزیه و ازدواج جوانها. بالاخره چراغ عمرش ۲۵ خرداد ۱۳۶۹ خاموش میشود و در گوشهای از ورودی مسجد به خاک سپرده میشود.
منبع: فرارو
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۹۱۶۰۳۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
دختر کیومرث پوراحمد: پدرم خودکشی نکرده است
روزنامه اعتماد- بهاره شبانکارئیان- طی چند هفته گذشته خواهر کیومرث پوراحمد در فضای مجازی ادعایی مبنی بر قتل برادرش مطرح کرد. پس از این ادعا سعی کردم با خانواده این کارگردان و فیلمنامهنویس مشهور سینمای ایران صحبتی داشته باشم. همسر و خواهر مرحوم پوراحمد حاضر به گفتگو نشدند، اما دخترمرحوم حاضر شد گفتوگویی داشته باشد، آن هم پس از پیگیریهای مکرر و چندین روزهام. لازم به ذکر است که عنوان کنم این گزارش صرفا بر اساس گفتههای دخترمرحوم کیومرث پوراحمد تنظیم شده است و انتشار آن از سوی روزنامه به معنای تایید یا رد صحبتهای مصاحبهشونده نخواهد بود. همچنین در مورد عنوان این گزارش نیز لازم میدانم توضیح دهم که «پرونده باز است» نام آخرین فیلمی است که به کارگردانی و نویسندگی کیومرث پوراحمد ساخته شده و موضوع آن برگرفته از پروندهای جنایی و پرحاشیه در دهه ۸۰ است.
«ما مطمئن هستیم و میدانیم پدرم خودکشی نکرده است. پدرم قرار بود برای تدوین فیلم «پرونده باز است» به تهران برگردد و برای آینده برنامه داشت.» اینها بخشی از صحبتهای دختر کیومرث پوراحمد برای «اعتماد» است. او مدعی است پدرشان خودکشی نکرده است...؛ و این در حالی است که تصویری از حلقآویز شدن این کارگردان سینما نیز نشان میدهد؛ آثار جراحت روی دو دست او وجود داشته است. همچنین اطلاعات جدیدی به تازگی در مورد ثبت شکایت خانواده شنیده شده که «اعتماد» آن را صد درصد تایید نمیکند، اما این اطلاعات حاکی از آن است که خانواده پوراحمد شکایتی با موضوع مرگ مشکوک مرحوم پوراحمد ثبت کردند. ۱۶ فروردین ماه ۱۴۰۲ اخباری ضد و نقیض در رسانهها و مجلات هنری منتشر شد. ابتدا برخی رسانهها نوشتند؛ کیومرث پوراحمد، کارگردان و فیلمنامهنویس مشهورایرانی در ویلایی در بندر انزلی بر اثر ایست قلبی درگذشت، اما ساعاتی بعد یک مجله هنری دلیل مرگ کیومرث پوراحمد را خودکشی اعلام کرد.
مرکز اطلاعرسانی پلیس نیز در اطلاعیهای در مورد مرگ کیومرث پوراحمد اعلام کرد: «در پی اعلام یک فقره خبر فوت مشکوک فردی سالخورده در دهکده ساحلی بندر انزلی به مرکز فوریتهای پلیسی ۱۱۰ موضوع در دستور کار کارآگاهان پلیس آگاهی شهرستان بندر انزلی قرار گرفت. با توجه به اهمیت رخداد، پلیس آگاهی برای بررسی صحت و سقم موضوع در محل حادثه حضور پیدا کردند که با جسد بیجان کارگردان نام آشنای کشورمان کیومرث پوراحمد مواجه شدند. یافتههای پلیس حاکی از آن است که در کنار جسد مرحوم پوراحمد نوشتهای کشف شده است که متاسفانه حکایت از اقدام او به خودکشی دارد.»
با این حال و با گذشت یکسال از این ماجرا در فروردین ماه ۱۴۰۳، توران پوراحمد؛ خواهر کیومرث پوراحمد در فضای مجازی اعلام کرد که برادر او به قتل رسیده وآثار جراحت بر بدن او مشهود بوده است.
پس از اظهارات خواهر کیومرث پوراحمد «اعتماد» سعی کرد با یکی از اعضای خانواده پوراحمد گفتوگویی داشته باشد.
پدرم میدانست
چه بلایی میخواهد سرش بیاید
دختر کیومرث پوراحمد در مورد روز حادثه میگوید: «پدرم اکثرا هر چند وقت یک بار از شخصی که در شمال میشناخت ویلا اجاره میکرد و به شمال میرفت، چون میخواست بنویسد و خلوت کند. معمولا هم تنها به آنجا میرفت؛ یعنی اولینبار نبود که تنها به شمال رفته بود. قرار بود به تهران برگردد، چون قرارهای مختلف داشت، اما ناگهان آن اتفاق افتاد؛ روز حادثه صاحب ویلا به آنجا رفت و با آن صحنه روبهرو شد و به پلیس اطلاع داد. همه خانواده هر کدام به نوع خودمان بر این موضوع تاکید داریم که پدرمان شمال نرفت که خودش را بکشد.»
او در پاسخ به اینکه آیا مرحوم قبل از مرگشان پیگیر فیلم «پرونده باز است» بوده، نیز میگوید: «فیلم «پرونده بازاست»، هنوز تمام نشده بود و تدوین آن مانده بود. همان موقع که پدرم شمال بود با او صحبت کردم و او به من گفت میخواهد به تهران برود تا بخشی از موزیکها و مونتاژ فیلم «پرونده باز است» را تغییر دهد. قرارهای مختلف داشت. به این موضوع نیز در یک استوری که مصادف با چهلم پدرم میشد، اشاره کردم و از تلفنها و پیامهایی که مربوط به همین قرارهای کاری میشد، مطلبی نوشتم. یعنی پدرم برای آینده برنامه داشت حتی قرار بود به زاهدان برود و خواهرش را ببیند. قبل از حادثه با خواهرش و شوهرخواهرش صحبت کرده بود و قرار بود به زاهدان سفر کند. خلاصه هزار برنامه داشت و با چندین نفر قرار کاری گذاشته بود. کتابهایش در مرحله چاپ بود و قرار بود نشریه مهری که داخل لندن است کتابهای او را به چاپ برساند، اما ناشر نشریه مهری آدم فرصتطلبی بود و ما نمیدانیم پدرم با این آقا قرارداد داشته یا نداشته؟ وکیلی که در ایران میشناختیم، توانست پیگیر این موضوع باشد. به هر حال پدرم باید در چاپ این کتابها سهیم بوده باشد، اما خب دست کسی به ناشر داخل لندن نمیرسد، چون ایران نیست. حتی ما تلفنی با آن ناشر صحبت کردیم و قرار بود قراردادها را برایمان ارسال کند، اما تا الان هیچی برای ما ارسال نکرده است. غیر از یک کتاب که به چاپ رسید و پدرم آن را در سفری که داشت برای من آورد، گفته بود کتابهای دیگر هم برای چاپ دارد، اما کتابها تمام نشد و مرحله نهایی را رد نکرده بود. پدرم وسواس شدیدی به تمام کارهایش داشت. در هر صورت میخواهم این را بگویم که پدرم کلی پروژه داشت که میخواست آنها را به اتمام برساند. فیلم آخر او یعنی «پرونده باز است»، هم فیلم پدرم هست و هم نیست، چون تهیهکننده برخی سکانسها را حذف کرد و تغییر داد.»
دختر کیومرث پوراحمد در مورد ادعای عمه خود در فضای مجازی مبنی بر قتل پدرش نیز میگوید: «عمهام هر چه نوشته درست است، اما در مورد رسیدگی به پرونده و جزییات پرونده فعلا اصلا صحبت نخواهیم کرد تا زمان مناسب آن فرا برسد، اما این را بگویم که پدرم میدانست چه بلایی میخواهد سرش بیاید، ولی اینکه خودش را کشته باشد به هیچوجه درست نیست.» ....
۱۶ فروردین ماه ۱۴۰۲ فلاح میری، دادستان مرکز گیلان در رابطه با نامه کشف شده در محل فوت کیومرث پوراحمد و خبر فوت او اعلام کرد: «نوشتهای که همراه مرحوم پوراحمد کشف شده، نوشتهای کاملا شخصی، خصوصی و خانوادگی است. مرحوم در انتهای نامه تاکید کرده غیر از خانوادهاش کسی از محتوای نامه باخبر نشود و با توجه به اینکه خانواده مرحوم از محتوای نامه مطلع هستند در صورت صلاحدید محتوای آن را منتشر خواهند کرد. همچنین به محض دریافت گزارش، بازپرس ویژه قتل در محل حاضر شد و با بررسیهای اولیه نظر برخودکشی این کارگردان سینما داشت که واکاوی جزییات، مستلزم رسیدگی دقیق قضایی است. جسد به پزشکی قانونی انتقال داده شد تا علت تامه مرگ بررسی شود و خبر تکمیلی متعاقبا اطلاعرسانی میشود.»
این در حالی است که تاکنون و با گذشت یکسال هنوزخبر تکمیلی مربوط به علت تامه مرگ از سوی ضابطان و مراجع قضایی منتشر نشده است.
۳۰ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲؛ چهلمین روز درگذشت کیومرث پوراحمد، اکثر خبرگزاریها از جمله اطلاعات آنلاین به یادداشتی در صفحه اینستاگرامی دختر کیومرث پوراحمد اشاره کرد و نوشت: «چهلم شد. چهل روز گذشت از آن روزی که دنیای ما برای همیشه عوض شد. این انسان عاشق ایران بود. عاشق ایران و مردمش بود. از آنها الهام میگرفت و در عوض عشقش را توی آثارش تقدیم میکرد به مردم پاک و مهربان ایران زمین. همه صحبتها، مسیجها و ویسهای پدرم در ساعتهای آخر زندگی شاد و پر از امید بود. در طول دو، سه ساعت تصمیم میگیره به زندگی خودش خاتمه بده؟ خودش را با دست و بدن زخمی، کبود و آسیبدیده حلقآویز کنه؟ ما را که باکی نیست، زمین گرده و خدا بزرگ و مهربون و همیشه هم باهامون.»
پگاه پوراحمد در آخر تاکید کرد: «پرونده باز است.» ...